کد مطلب:327997 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:295

فرق بین اموال عمومی و اموالی که به رئیس حکومت (امام) تعلّق دارد
چنان كه از اخبار و روایات استفاده می شود، برخی از اموال در همه زمان ها به عموم مسلمانان تعلّق دارد(2); مانند زمین هایی كه بر عموم مسلمانان وقف شده و زمین هایی كه به حسب صلح ملك مسلمانان شده و زمین های آبادی كه به قهر و غلبه به تصرّف آنان درآمده است. ثروت های دیگری وجود دارد كه از آنِ امام (و رئیس حكومت اسلامی) است و در اختیارش قرار می گیرد، تا به هرگونه كه مصلحت بداند، به مصرف برساند. برای مثال زمین های موات، وارث كسی كه وارث ندارد و... .فرق بین این دو چیست؟



در وجه فرق بین آنها باید بگوییم: هر چند از لحاظ واقع و از لحاظ این كه تمام این اموال، خواه اموال دولتی و خواه اموال عمومی، در راه مصالح كشورهای اسلامی هزینه می شود و از این جهت بین آنها فرقی وجود ندارد، امّا برای مصرف هر یك از آن دو ویژگی های خاصّی منظور شده است، كه ذیلا به آنها اشاره می كنیم:



1ـ مالك اموال عمومی تمام امّت اسلامی است، امّا سایر درآمدها از آن دولت و حكومت است; یعنی آن مرجع و شخصیّتی كه مستقیماً رتق و فتق امور این امّت را از طرف خداوند متعال بر عهده دارد(1).



2ـ بر ولی امر است كه عایدات و ثروت هایی را كه به عموم مسلمانان متعلّق است، در مواردی خرج كند كه از نیازمندی های عمومی جامعه اسلامی به حساب آید; مانند ایجاد پل ها، بیمارستان ها، ساختن راه ها، به وجود آوردن شبكه های مخابراتی بین كشورهای اسلامی و امثال اینها. و از این درآمدها در اموری كه جنبه عمومی اسلامی ندارد، هزینه نمی شود; مثلا به مصرف افراد خاصّ نمی رسد كه وضع زندگی خود را بهبود بخشند، مگر این كه جنبه عمومی و همگانی داشته باشد. و نیز جایز نیست كه از این اموال درباره اموری كه امام مسؤولیت مستقیم دارد، استفاده كنند. از باب مثال مخارج میهمانانی كه از سایر بلاد برای اداره نمودن امور به مراكز حكومت اسلامی می آیند و نیز مخارج سفارتخانه ها و روابط دیپلماتیك و هزینه هایی كه دولت برای بالا بردن سطح زندگی طبقات مستضعف اجتماع بر عهده دارد، نباید از درآمد ثروت های عمومی تأمین گردد. به اصطلاح هر بودجه ای ردیف خاصی دارد كه لازم است در همان مورد هزینه شود.



امّا مصرف اموال دولتی بدین گونه است كه هم می توان آنها را در مصالح عمومی و هم در موارد خاصّی كه دولت مصلحت بداند، هزینه كرد(2).



3ـ در املاك و ثروت های عمومی حقّ خاصّی برای افراد به وجود نمی آید; مثلا اگر كسی در زمین مفتوح العنوه كار كند، به گونه ای كه بر قیمت و آبادی آن افزوده گردد، هیچ گونه حقّی برای او ایجاد نمی شود; امّا اگر در اراضی دولتی كار كند، درست است كه اصل زمین به دولت تعلّق دارد، ولی طبق قراردادی كه دولت با افراد منعقد می سازد، ممكن است در ازای زحماتشان حقّی را از قبیل حق اولویت و حق انتفاع تا مدّتی مشخّص، برای ایشان منظور دارد(1).



4ـ اموال عمومی به هیچ گونه به ملك كسی در نمی آید، امّا اموال دولتی را می توان در برخی از موارد، در صورتی كه دولت صلاح بداند، فروخت، یا تا مدّتی منافع آنها را به كسی واگذار نمود. بنابر این اموال دولتی در دست دولت به گونه ای است كه می توان در آن، در صورت مصلحت هرگونه تصرفی را اعمال كرد; به خلاف اموال عمومی كه دولت نسبت به آنها حكم نگهبان و ناظر را دارد(2).



واضح است اموالی كه به نام «انفال» در اختیار امام قرار گرفته است، اموال شخصی نیست، بلكه اموال عنوانی است; یعنی اموال و ثروت ها در اختیار كسی است كه از طرف خداوند مقام شامخ امامت و رهبری امت اسلامی را تصدّی نموده و پس از وی به جانشینش كه دارای همان منصب است، انتقال می یابد(3).



رئیس حكومت مسلمانان (امام) كه رتق و فتق امور به او محوّل شده و سیاست و تدبیر ممالك بر عهده او است، باید اموال فراوانی در اختیار داشته باشد. و به تعبیر دیگر: خداوند بودجه ای را كه از بودجه عمومی مسلمانان مجزّا است و «انفال» نامیده می شود، برای امام منظور داشته، تا در مواردی كه مصلحت می داند، به مصرف برساند. گر چه در بسیاری از موارد، اموالی كه در اختیار امام قرار گرفته، در راه مصالح مسلمانان به مصرف می رسد، لكن دایره مصرف این اموال وسیع تر از اموال عموم مسلمانان بوده، در مواردی غیر از موارد اموال عمومی نیز هزینه می شود; بدین معنی كه اسلام چون دینی است جهانی، با یك دید همگانی خواسته است رحم و عطوفت و تأمین معاش در یك افق وسیع برای تمام ابنای بشر عملی گردد. این شیوه انسانی خالصی است كه حدود آن وابسته به برادری دینی نیست. پیغمبر فرمود: «اهل زمین را رحم كنید، تا اهل آسمان به شما رحم كنند»(4).

امیرالمؤمنین در نامه ای كه به مالك اشتر زمامدار دیار مصر می نویسد، درباره طرز رفتار با مردم چنین دستور داده است: «ولا تكُونَنَّ عَلَیهِم سَبُعا ضاریاً تَغتَنِمُ أكلَهُم فإنَّهُم صِنفانِ إمّا أخ لَكَ فی الدّینِ و إمّا نظیر لَكَ فی الَخلقِ(1).



و نیز علی بن ابی طالب(علیه السلام) اصحاب خود را از این كه در پیكار نمودن با معاویه سهل انگاری نموده و در نتیجه سپاهیان معاویه زر و زیور زنان غیر مسلمانان را در شهر انبار ـ كه در حمایت اسلام بود ـ غارت كردند، مورد سرزنش قرار داده و از این امر اظهار ناراحتی نموده(2)و فرموده است: «اگر شخص مسلمان از این واقعه (اسف بار) بمیرد، بر او ملامت نیست، بلكه به عقیده من سزاوار مردن است». همچنین پیغمبر اكرم(صلی الله علیه وآله) عدی بن حاتم را كه هنوز مسلمان نشده بود مورد احترام و تكریم فراوان قرار داد: «فی الوسائل عن عبداللّه العلوی عن أبیه عن جدّه قال قال أمیرالمؤمنین لمّا قَدِمَ عدیّ بنُ حاتم إلی النبیّ أَدخَلَهُ النبیّ بیتَه وَ لَم یكن فی البیت غیرُ خَصْفَة و وسادةِ أُدم فطَرَحَها رسولُ اللّه لِعَدیّ بنِ حاتم»(3).



حضرت علی(علیه السلام) به مرد مسیحی نابینای مسنّی برخورد كرد كه سائل به كف بود. فرمود: از او كار كشیدید، تا عاجز و سالخورده شد و در این وقت او را (واگذار كردید) و كمك خود را از او باز داشتید؟! (اكنون لازم است) از بیت المال به او انفاق كنید(4).



در قرآن كریم خداوند دستور داده است كه به كفّار نیكی كنید(5).



اخبار فراوان به ما رسیده است كه دلالت دارد پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام)به كفّار انفاق می كردند كه از جمله اخبار زیر است:



الف ـ به پیغمبر(صلی الله علیه وآله) گفتند: مشركان را نفرین كن. فرمود: همانا من نفرینْ كار مبعوث نشده ام; جز این نیست كه برای رحمت برانگیخته شده ام(6).



ب ـ پیغمبر(صلی الله علیه وآله) از اموال خود برای عدّه ای از یهودیان مستمرّی برقرار كرده بود(7).

ج ـ امام صادق(علیه السلام) عدّه ای از مردم را از ثروت خویش بهره مند می ساخت. از آن حضرت پرسیده شد: آیا این مردم كه مورد انعام شما قرار گرفته اند، پیروان راه حق می باشند، حضرت فرمود: خیر; اگر پیروان راه حق می بودند، حتّی در نمك با آنان مواساة و برابری برقرار می كردیم(1).



د ـ اسیری كه اهل بیت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) او را اطعام كردند (و در سوره دهر از آن یاد شده)، جزو مشركان بود(2).



هـ ـ قرآن دستور داده است كه به افراد غیرمسلمان انفاق كنید. سعید بن جبیر از ابن عباس در این باره چنین نقل كرده است: «كانَ ناسٌ لهُم أَنسباءُ و قرابة مِن قُرَیظةَ و النضیر و كانوا یتّقُون أن یتصدّقوا علیهم و یریدونهم علی الإسلام فنزلت: لَیسَ عَلَیكَ هُدیهُم وَ لكنَّ اللّهَ یهدی مَن یشاءُ وَ ماتنفِقُوا من خیر فَلاَِنْفُسِكُمْ وَ ما تُنْفِقُونَ اِلاَّ ابْتِغَآءَ وَجْهِ اللهِ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْر یُوفَّ إِلَیكُم وَ أنتُم لاتُظلَمُون»(3).



حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در مدینه مهمانخانه ای داشت كه در آن غریبان و مستمندان را پذیرایی می فرمود. چنان كه یكی از مردمان شام به مدینه آمد. روزی آن حضرت را دید كه بر مركبی سوار است. همین كه چشمش به آن جناب افتاد، آتش بغض و كینه اش زبانه كشید و به آن حضرت گستاخی و بدگویی نمود. امام به جای این كه نسبت به او خشونت ورزد و او را تنبیه كند، سلامش كرد و بسیار او را مورد لطف و مكرمت قرار داد و با خنده به او فرمود: ای مرد! گمان می كنم كه در این شهر غریب هستی و به اشتباه این حرف ها را بر زبان جاری می سازی. تا وقتی كه در این جا هستی، بیا و میهمان ما باش كه برای تو سودمندتر است. ما محلّ وسیعی برای پذیرایی میهمان داریم. آن مرد كه در مقابل جسارت هایش این همه مهربانی را دید، گریه نمود و گفت: گواهی می دهم كه تو حجّت خدا هستی. و در مدّت اقامتش در مدینه میهمان آن حضرت بود(1).



از این مدارك و امثال آن (كه تعداد آنها كم نیست) چنین برمی آید كه قوانین اسلامی بر جهان بینی و بر سطح بین المللی پایگذاری شده و تمام افراد جوامع بشری از احسان و توجّهات رئیس حكومت (امام) برخوردار می شوند.



اگر گفته شود: سهم: «المؤلّفة قلوبهم» كه از زكات به كفّار داده می شود، بودجه ای است كه برای كفّار منظور گردیده است; می گوییم: سهم «المؤلّفة قلوبهم» در هنگامی به كفّار داده می شود كه مسلمانان به آنان احتیاجی داشته باشند. در این وقت سهمی از زكات به آنان داده می شود، تا در جهاد یا دیگر موارد به مسلمانان كمك كنند و در صورت نبودن احتیاج، از زكات به آنان سهمی پرداخت نمی گردد. فقها به این مطلب تصریح كرده اند و ما عین عبارت ایشان را می آوریم:



«و المؤلّفة قلوبهم، و هم الكفّار الذین یُسْتمالون للجهاد و لا نعرف مؤلّفةً غیرَهُم كما فی مَحكیّ المبسوط بتفاوت یسیر قالَ: هُم كفّار یُستمالون إلی الإسلام و یُتأَلَّفُون لیُسْتَعانَ بهم عَلی الجهاد بالإِسهام لهم مِنْها»(2).



«و عن ابن الجنید و صاحب الحدائق أنّ المراد منهم المنافقون»(3).



«و قد حُكِیَ عن كثیر من الأصحاب بل رُبما نسب إلی المشهور تفسیر «المؤلّفة قُلُوبهم» بالذین یستمالون من الكفّار استعانةً منهم علی قتال أهلِ الحَرب»(4).



پس سهم «المؤلّفة قلوبهم» برای مورد مخصوصی در نظر گرفته شده، امّا «انفال» اموالی كلّی جهانی است كه به دایره خاصّی محدود نیست، بلكه برای سیطره و افتخار و عظمت اسلام و احاطه و نظارت همگانی رئیس حكومت اسلامی منظور گردیده و به شرایط و قیودی وابستگی ندارد.



آری از پیغمبری كه به وصف «رحمةً للعالمین» توصیف شده است، نباید جز تشریع چنین دستورهایی انتظار دیگری داشت: «و ما أَرسَلناكَ الاّ رَحمةً لِلعالَمین»(1).



بنابر این اموال عمومی مسلمانان مخصوص آنها است و جز در مصالح آنان در مورد دیگری خرج نمی شود، امّا اموال امام در دایره ای وسیع تر، مانند بسط و گسترش اسلام و حمایت كفاری كه در پناه اسلام زندگی می كنند و اعتلای شعایر حكومت اسلامی و توحید و ارتباطات حكومت اسلامی با اجانب و سایر مواردی كه در راه خدمت به انسانیّت و فضیلت جهانی است، مصرف می شود. و نیز یك بودجه وسیع بین المللی است كه خداوند آن را به حجّت و خلیفه خود مخصوص گردانیده، تا هر طور مصلحت بداند، خرج كند; و اللّه اعلم.

2 . اقتصادنا، ص 442.

1 . همان، ص 443; ابويوسف، الخراج، ص 28.



2 . مصباح الفقيه، ج3، ص151، كتاب الخمس و الأنفال; وسائل الشيعه، ج2، ص64، بحث انفال.

1 . اقتصادنا، ص 508; مفتاح الكرامة، ج7، ص29، كتاب احياء الموات.



2 . كتاب الخلاف، ج2، ص223، كتاب احياء الموات; أبي عبيد، الاموال، باب الاقطاع، ص 286; اقتصادنا، ص 461; الخراج و النظم الماليه، ص 31.



3 . حضرت رضا(عليه السلام) در حديثي به علي بن راشد فرمود: آنچه به سبب امامت به پدرم تعلّق دارد، از آن من است و آنچه بدين گونه نيست، ميراثي است كه بر وفق كتاب خدا و سنّت پيامبر (از ورّاث) است ... . وسائل الشيعه، باب 2، ابواب انفال، ج6، ص37.



4 . عدالت اجتماعي در اسلام، ص 165 ـ 166; موسوعة اطراف الحديث النبوي، مادّه «رحم».

1 . نهج البلاغه، نامه حضرت علي(عليه السلام) به مالك اشتر: نسبت به مردم مانند درندگان زيان رسان مباش كه خوردن ايشان را مغتنم بشماري; زيرا ايشان يا برادران (ديني) يا همنوع تو هستند.



2 . نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خ 27، ص 85.



3 . وسائل الشيعه، ج 8، ص469.



4 . همان، ج 11، ص49، ابواب جهاد العدو.



5 . «لا ينهيكُمُ اللّهُ عن الذينَ لم يُقاتِلُوكُم في الدّينِ و لم يُخْرجُوكُم من دِيارِكم أن تَبَرُّوهُم و تُقْسِطُوا إليهم إنّ اللّهَ يُحِبُّ المُقْسطين». ممتحنه(60) آيه 8.



6 . صحيح مسلم،ج 8، ص24.



7 . عن سعيد بن المسيب: إنّ رسول اللّه تَصدَقَ بصَدَقةِ علي أهْلِ بيت من اليَهُود تَجري عَلَيْهم. ر.ك: الاموال، ص 612.

1 . عن معلي بن حنيس: قال خَرج أبوعبداللّه(عليه السلام) في ليلة قد رشّتِ السّماءُ و هو يريد ظلّةَ بني ساعِدة فاتَّبْعتُه فإذا هو قد سَقَطَ منه شيء فقال بسم اللّه اللهم رُدّهُ علينا قال فأتيتُه فسلّمتُ عَلَيه فقالَ معلّي قلت نعم جُعِلتُ فداك فقالَ لي التَمسْ بِيدكَ فما وجدتَ مِن شيء فادْفَعه إلَيّ قاَل فإذا أنا بخُبْز مُنتشر فَجَعلْتُ أدْفَعُ إليْه ما وجدْتُ فإذا أنا بجراب من خُبْز فَقلتُ جُعلت فداكَ احْمِلهُ عليّ عَنكَ فقال لا أنا أولي به منك ولكن امضِ مَعي قال فأتيْنا ظِلّةَ بني ساعدَة فإذا نحن بقوم نيام فجَعَلَ يدسّ الرغيفَ و الرغيفينِ تحتَ ثَوبِ كُلّ واحد منهُم حتي أتي علي آخَرِهمْ ثم انصرفنا فقلت: جُعِلتُ فداك يعرف هؤلاء الحقَ فقالَ لوعرفوا لواسينا هُم بالدِقّةِ (الِدقّة هي الملح).بحارالانوار، ج47، ص20.



2 . حدثنا حجاج عن ابن جريج في قوله تبارك و تعالي: «و يطعمون الطعام علي حبّه مسكيناً و يتيماً و اسيراً» قال: لم يكن الأسير يومئذ إلاّ من المشركين. الاموال، ص 605.



3 . الاموال، ص 605. عدّه اي با مردم قريظه و نضير خويشاوندي سببي يا نسبي داشتند و از اين كه به ايشان صدقه بدهند (و انفاق كنند)، پرهيز مي كردند و مي خواستند كه بدين وسيله مسلمان شوند. در اين وقت آيه نازل شد كه: تو نمي تواني ايشان را هدايت كني، بلكه خدا هر كه را بخواهد، هدايت مي كند و آنچه از خوبي ها و اموال انفاق كنيد براي خودتان است; جز براي رضاي خدا انفاق نكنيد و آنچه از خوبي ها انفاق كنيد، به حدّ وافي به شما برمي گردد و ستم نمي شويد. بقره(2) آيه 272.

1 . بحار الانوار، ج43، ص344. و من حلمه ما روي المبرّدُ و ابنُ عائشةَ إن شاميّاً رآهُ راكِباً ... .



2 . جواهر الكلام، كتاب الزكاة: «المؤلّفة قلوبهم» كفاري هستند كه دلجويي مي شوند براي جهاد و غير از ايشان «مؤلّفه» ديگري نمي شناسيم. از شيخ طوسي در مبسوط نيز همين قول با اختلاف اندكي نقل شده است. وي گفته است: كفار دلجويي مي شوند و از زكات سهمي به آنان پرداخت مي گردد، تا در مورد جهاد از آنان كمك بگيرند.



3 . مصباح الفقيه، كتاب الزكاة، ج3، ص95. از ابن جنيد و صاحب حدائق نقل شده كه منظور از «مؤلّفة قلوبهم» منافقان است.



4 . همان، عقيده عدّه بسياري از اصحاب، بلكه بعضي گفته اند قول مشهور، اين است كه مقصود از «المؤلّفة قلوبهم» كفّاري هستند كه از آنان دلجويي مي شود، تا در جنگ با كفار حربي از آنان كمك بگيرند.

1 . انبيا(21) آيه 107.